اردیبهشت 92 - بهانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهانه دل

می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار

به نام آفریدگار مهر

السلام علیک یا سیدی یا صاحب الزمان و رحمه الله و برکاته

آقا اجازه!

آقاجانم ما آدم ها که برای گذران زندگی هر روز دنبال سوژه ای تازه می گردیم این روزها احساس تکلیف سرمان را گرم کرده است!

یا بهتر بگویم با داعیه احساس تکلیف سرمان را گرم کرده ایم!

که این روزها لغات معنای جدیدی هم پیدا کرده اند.

این قاعده «اشتراک معنایی» اساسی به نان و نوا رسیده است!

لغت «تکلیف» هم مشترک معنایی شده است با خیلی لغات دیگر مثل:

قدرت!

حب دنیا!

سیاسی بازی!

باند بازی!

و...

ولی من فقط می خواهم یک سوال از همین تکلیف مداران بپرسم:

این احساس تکلیف را در کجای زندگی تان پیاده کرده اید؟

آیه «فمن یعمل مثال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» برای لحظه لحظه زندگی ماست.

برای تک تک اعمال ماست، تک تک منصب های ما و تک تک ...

«ألم یعلم بأن الله یری» را خواندیم و احساس تکلیف کردیم؟!

این خدایی که در تمام لحظات در محضرش هستیم برای خودش جانشین تعیین کرده...

چقدر در تمام مسئولیت های مان از جانشینانش اطاعت کردیم و شبیه شان شدیم؟!

جانشینان خداوند هم برای خود نائبانی داشتند، چقدر مطیع نائب امام زمان مان بودیم و هستیم؟!

اطاعت از امام زمان سلام الله علیه و نائبش تکلیف نیست؟!

خدایا هوای ما را داشته باش مبادا برسد آن روزی که احساس تکلیف را با عبادت دل خلط کنیم...

 



نوشته شده در یکشنبه 92 اردیبهشت 22ساعت ساعت 1:48 عصر توسط عابر کوچه های عشق| نظر

به نام آفریدگار مهر

آقا اجازه!

? قَالُوا یَا أَبَانَا اِسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ?

برادران یوسف

و آن هنگام که برادران یوسف از کرده­ ی خویش پشیمانشدند، به نزد پدر آمده، طلب بخشش کردند که پدرجان! برای ما استغفار نما؛ ما خطا کاریم؛[1]

اما من پدری را سراغ دارم که پیش از خواست ما برایمان استغفار می­کند.

پدرجان! می­دانم که چقدر دلت را شکستم؛ چقدر تنهایت گذاشتم؛ چقدر از یادت بردم و چه بی وفا فرزندی بودم برایت. به هرکسی فکر کردم جز به شما؛ به یاد هر کسی بودم جز شما و فراموش کردم که: «اَلقَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللهِ غَیْرَ اللهِ»[2]: «قلب حرم خداست و نباید کسی را جز او در آن راه داد.»

و فراموش کردم که: ? ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَینِ فی جَوفِهِ...?[3]

و شنیدم که برای شیعیانت استغفار می­کردی که خداوندا! از تقصیر شیعیان ما بگذر که آنان به اتکاء محبّت و ولایت ما گناه می­کنند. خدایا! اگر گناهانشان در رابطه با توست، تو از آنان چشم پوشی کن که ما (از آن­ها) راضی شدیم ... .[4] و من باز حرمت­ت نگاه نداشت؛ اما پدرم! تنها یاورم! خود خوب می­دانی که من جز شما کسی را ندارم؛ اگر هر خطا و اشتباهی نمایم، باز هم فرزندتانم!

فرزندی که به جرم و خطایش از خانه­ بیرون کرده باشند، شب هنگام راهی جز بازگشت به منزل پدر ندارد.[5]

من هم جز خانه­ ات پناهگاهی ندارم و با هر خطا و اشتباهی دوباره باید به سویت بازآیم؛ اما...

خدایا! از تو می­خواهم که یاری­ ام کنی تا قدرش بشناسم و حرمت­ش نگه­دارم و با نیّتی صادقانه به سویش گام بردارم و خود را در آغوش پر مهر و پدرانه ­اش بیفکنم ... آمین!



[1]. یوسف(12): 97.

[2]. بحارالانوار 67: 25.

[3]. احزاب(33): 4:? خدا درون کسی دو قلب قرار نداده!?

[4]. سید بن طاووس فرموده که سحرگاهی در سرداب مقدس سامرا صدای حضرت صاحب الامر علیه السلام را شنیدم که آن جناب می فرمود: ... (عبارات متن نقل به مضمون است)؛ نقل از کتاب شریف نجم الثاقب، باب هفتم، حکایت نوزدهم.

[5]. گاهی انسان به­ واسطه­ ی کثرت گناهان، قصور می­کند که من روسیاه اگر رو به امام عصر علیه السلام کنم و توبه نمایم، آن حضرت هیچ به من نظر نکند؛ حال آن که این مطلب خود از حیله­ های شیطان است. انسان در هر حالی که باشد، خوبست به خانه­ ی پدرش باز گردد و از او عذر خواهی بکند، و هیچ پدر مهربانی نیست که فرزند پشیمانش را به خانه راه ندهد!



نوشته شده در شنبه 92 اردیبهشت 14ساعت ساعت 10:32 صبح توسط عابر کوچه های عشق| نظر

به نام پروردگار مهر

آقا اجازه!

می آیی و با آمدنت غبار دل ها زدوده و بندهای اسارت گسسته می شود.

ای نورالهی؛ انتظار آمدنت، لحظه حضور تو را در پرده گوش طنین می اندازد و نجوا می کند.

ای قبله گاه، ای موعود زمان، بودنت در بلندای جولان، در آن سوی سرزمین اندیشه ها، ابتدا را به انتها می رساند.

اینک، لحظه های بارانی شدن دیده ها و مهتابی شدن آسمان دل هاست.

این شفق نیلگون غروب آدینه ها، که در پی هم می آیند، زمان انفجار نور را خبر می دهند.

تنها واژه و انتظار به این کویر خیال و تنهایی وسعت می بخشد.

ای منجی عالم بشریت؛

ای مظهر عدالت...

می آیی و با آمدنت ای گل نرگس، گل مریم نیز می آید.

وقتی بیایی جهان از بوی گل محمدی ظهور تو معطر می شود.

وسعت آسمان دلم از صبر تا انتظار، از انتظار تا دیدار، در فلسفه ی ظهور تو تفسیر می شود.

نویسنده: فاطمه مقیمی دانشجوی رشته پرستاری از واحد گناباد



نوشته شده در یکشنبه 92 اردیبهشت 8ساعت ساعت 1:43 عصر توسط عابر کوچه های عشق| نظر

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin