بهانه دل
می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش
باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار
وقتی آن حادثه یک راز جهان را زِ جهان برد... زمین مرد.. زمان مرد... کسی بار امانت به امین دادُ و زمین خورد... دِلِ مردی که به تنگ آمده میگفت... که دیدست... به چشمانِ خودش... جانِ خودش... لایِ در خانه وُ دیوارِ خودش.. با همهی چوبِ درختانِ خودش...زیر لگدهای گروهی زِ همین شهر... جان بسپردست... وَ دردست... که دیدست.. چگونست که پهلویِ خودش.. جای دِگَر نه... دیدست که پهلوی جگرگوشهی زهرایِ خودش...لایِ درِ خانه... همینست دگر.. روضه همین جاست.. بخوان مقتل چشمان علی را ... در اینجا، علم وُ پرده سیاه وُ کتل وُ پرچم وُ هم منبر وُ هم نوحه سرا وُ دل بی تابِ عزادار مدینه همه در خانه او یک نفر است... روضه میخواند وُ میگرید وُ مینالد از این قوم... ولی انگار که یک جای عزاداریِ این مرد شدیدست... ولی روضه نخواندست... نگفتست.. کسی هم نشنیدست... فقط گریه.. فقط شرم... فقط ناله کشیدست... مرد است دگر از چه بگوید؟... روضه کوچهی پُر درد وَ یک مرد .. نگفتن دارد... اینکه در غربت یک شهر... بقایایِ سقیفه چه به او کرد.. نگفتن دارد...روضه دستِ بهم بسته و دربند.. نگفتن دارد... روضه چشم پر اَز خواهش بانوی علی.. یأس دو چشمانِ علی.. دست فداکار وُ تن همسر بیمار علی... دستهی شمشیر وُ دل شیر علی.... روضه غیرت یک مرد.. نگفتن دارد..... روضه میخواند وُ میگرید وُ می نالد از این قوم.... نشسته است به بالین خودش.. پای عزاداری یک یار کمی نوحه بخواند.... چگونست که یک آینه با خاک مکدر شده باشد... تنِ نیلوفری اش، گاه به دیوار و گَهی در شده باشد...وَ به در، صورت یک طفل ، مُصَوَّر شده باشد... چگونه است که یک یاسِ کبود... آه.. چه پرپر شده باشد.... چقَدَر آینه کاری.. چقَدَر آینه پیکر شده باشد... همه دختر... همه همسر... همه مادر شده باشد... زِ وجودش غم یک واقعه جاری شده باشد...غمِ بی پسری.. بی پدری.. یا نه... غم سیلی وُ یک صورت نیلی... وَ دلش خون شده باشد... که شبانه برود در به درِ خانهی انصار وُ مهاجر... پی ناصِر.. پی یاوَر.. وَ همه بی خبر از واقعه ، کتمان بکنند... دلش خون شده باشد... که یک واقعه با وسعت تاریخ پس از مرگ پدر یک شبه مدفون شده باشد... دلش خون شده باشد... نگاهش به مدینه دِگر آن شهر پدر نیست... دگرگون شده باشد... زِ نامردیِ این قوم ... دلش خون شده باشد... زِ تنهایی مولای غریبش.. زِ آینده یک درد.... چه دنیای عجیبی ست که کوهی کمرش تا شده باشد.... چه معنای غریبی ست... علی.. یکه وُ تنها شده باشد... سرش را بگذارد سرِ یک قبر وَ نجوا کند اِی دار وُ ندار دل حیدر... کجایی گل کوثر؟... کجایی همه هستی حیدر به فدایت.... بعد از تو یتیمیم... ای ام ابیها... بعد از تو یتیمیم.... من نامه دلم را به کجا پست کنم؟...مینویسم:...مدینه...کوی دلتنگی... درب نیم سوخته... برسد به دستانِ کبودِ پهلو شکسته!... این روزها... محرم اسرار کم است... راز مادر را فقط فرزند میداند.. درد غربت را فقط.. غایب از نظر... دعا کنیم ... بیاید...روزی که... زمان به صاحبش برسد... مهدی به مادرش... و دست ما به حرم مطهرش!.... اللهم عجل لولیک الفرج...
طبقه بندی: شهادت حضرت زهرا- ایام فاطمیه- امام زمان- مهدوی-
طبقه بندی: شهادت حضرت زهرا- ایام فاطمیه- نامه به حضرت فاطمه
By Ashoora.ir & Night Skin