بهانه دل
می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش
باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار
به نام آفریدگار مهر آقا اجازه! خبر شهادت امام حسن عسکری (سلام الله علیه) در شهر پیچیده بود. راه افتاد به طرف سامرا. دنبال امام زمانش می گشت. از همان ورودی شهر شروع به پرس و جو کرد. هر کسی چیزی می گفت؛ یکی می گفت:«جعفر، امام هست.» دیگری می گفت:«امام، غایب شده.» آن قدر پرسید تا نشانی خانه امام حسن عسکری را گرفت. رسید پشت در. دستش را بالا برد تا در بزند. کسی صدایش زد. هر چه دور و برش را نگاه کرد کسی نبود. دوباره همان صدا بود. اضطراب وجودش را گرفته بود. ندا آمد:« به مردم شهر بگو: «مگر پیامبر را دیده بود که به او ایمان آوردید؟» . . . امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید، که فرج من فرج شما نیز هست. کمال الدین، ص 485 به نام آفریدگار مهر آقا اجازه! سال ها برای دیدن امام زمان عجل الله فرجه دویده بود. هر کاری که بگویی انجام داده بود. داشت ناامید می شد که به او گفتند: فلان جا می توانی امام زمانت را ببینی. *** مرد، با چشم گریان به پارچه سفید روی جنازه خیره بود. حضرت خطابش کرد:« چرا این گونه دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمل می شوی؟ مثل این باشید تا من به دنبال شما بیایم؛ این بانویی است که در دوره کشف حجاب(رضاخان) هفت سال از خانه بیرون نیامد. تا مبادا چشم نامحرمی به او نیفتد. فراق و وصل چه باشد، رضای دوست طلب که حیف باشد از «او» غیر «او» تمنایی به نام آفریدگار مهر آقا اجازه! نشسته بودیم که یکی از رفقا گفتند چشم به هم بگذاریم سال می گذرد. چه نکته ای قابل تأملی و چه بسیار هم قابل تأمل بود. حساب کردم دیدم ماه دی هستیم و سه ماه دیگر سال 93 می رسد. یک سال دیگر هم دارد تمام می شود و یک سال دیگر هم بر غیبت شما افزوده می شود... یک سال... و هزار و صد و هفتاد و نه سال... و من چه کرده ام؟ من که نام شـــیـــعــه امام را یدک می کشم چه کرده ام برای ظهورتان؟ «الذین آمنوا أشد حبا لله» به قول یکی از اساتید می فرمودند:«مومنین ایمان شان در احساس شان تاثیر می گذارد. بیشترین محبت را نسبت به خدا دارند. حالا من مدعی انتظار شما را دارم. اما این انتظار چقدر در احساس من نسبت به شما تاثیر دارد؟ من چقدر حس ظهور شما را دارم. همه می دانیم که ظهور محقق می شود. اما این اطلاع است نه احساس ظهور، نه انتظار...» حاج آقا پناهیان و حالا مولای مهربانم: من چقدر در زندگی ام احساس ظهور شما را دارم؟ چقدر در این زندگی یخ بندان احساس عشق، چشم به راه طلوع عشق هستم؟؟؟ به نام آفریدگار مهر آقا اجازه! یا بقیه الله آجرک الله... جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی آمدو گفت: سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم. قفل اول اینکه: دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم. قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد. قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت به خیر شوم. شیخ فرمود: برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم: نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل سوم: نمازت را اول وقت بخوان. جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید!!! شیخ فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.
By Ashoora.ir & Night Skin