بهانه دل
می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش
باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار
ای پناه خستگان ما به خو نشستگان تیر مژگان توایم که ناوک مژگان تو،دل ها شکافته
و خرمن هستی ما از آن جانسوز تو می سوزد. قامت رعنایی دل از بار سنگین فراق شکسته و مرغ نغمه خوان عشق تنها به یاد روی تو سرود عشق می خواند. ای هستی من، عمری ست در انتظارم و بی قرار، تنها بهانه ی رویش من آفتاب جمال توست. از آن ترسم که بهار عمر رو به خزان دهد و وصال دست ندهد. ای طاووس گلشن عقبی! بر ما خرابه نشینان گلخن دنیا نظری انداز که کشتی امید ما در ساحل انتظارت به گل نشسته است. ما به انتظار روزی نشسته ایم که تو باز آیی و واژه «انتظار» از قاموس حیات پاک کنی. پس آقای ما! ما عاشقانه منتظر آن روز هستیم که تورا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای؛ و طعم تلخ شکست و سر افکندگی را به دشمن چشانده ای و یاغیان و منکران حق رانابود کرده ای و ریشه ستمگران را برکنده ای. اگر آن روز فرارسد.... وما شاهد آن باشیم شکر گزار و سپاس گو نجوا می کنیم:« الحمدلله رب العالمین » صدیقه فلاح
دانشکاه آزاد سروستان (استان فارس)
By Ashoora.ir & Night Skin