مهر 92 - بهانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهانه دل

می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار

به نام آفریدگار مهر

آقا اجازه!

هوا، هر هوایی می خواهد باشد...

ابری، آفتابی، بارانی، تنها تــو را دوست خواهم گرفت، حرفی نیست...

وقتی از مادر ارثی رسیده باشد به ریحانه ها، تابستان... زمستان... تهران ولندن فرقی نمی کند.

هر زمان و مکان که باشم تاج بندگی بر سرخواهم داشت و همه ی این ها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش بانـو را دارد که دست به دعا بلند کند و بگوید:

خدایا دختران امت پدرم، همه ی زیبایی ها را داشتن، ولی برای رضای تــو زیبایی هایشان را از نامحرم پنهان کردند!

پس محبت خود را در دل هایشان صد چندان کن که طوری که هیچ چشم و ابرویی...

ناز و کرشمه ای...

پول و مکنتی...

نتواند جایگزین آن شود...

مولای خوبم!

لطفت بود که مرا بازگرداند؛

لطفا مرا باز مگردان!

ممنون...

تاج بندگی

 

 

 

 

 

 

 



نوشته شده در چهارشنبه 92 مهر 24ساعت ساعت 3:8 عصر توسط عابر کوچه های عشق| نظر

به نام آفریدگار مهر

آقا اجازه!

صلی الله علیک یا سیدی یا صاحب الزمان

تا حالا چیزی دغدغه ات شده است؟ خواب و خوراک از تو بگیرد؟

همه هم و غم تو شود رسیدن به آن؟

مثل زمانی که تشنگی امانت را بریده...

 

تابستان بود و گرما. جمکران بودیم.

مردی از دور می آمد. با صلابت و آرامش.

با خودم گفتم: حتما این سید در این هرم گرما تازه از راه رسیده و تشنه است.

ظرف آبی به او دادم و گفتم:

«دعا کنید و فرج امام زمان عجل الله فرجه را از خدا بخواهید.»

آب را که نوشید؛ فرمود:

«شیعیان ما به اندازه آب خوردنی هم ما را نمی خواهند. اگر بخواهند(و برای رسیدن به ما اندکی هم تلاش کنند) دعا می کنند و فرج ما می رسد.»



نوشته شده در سه شنبه 92 مهر 2ساعت ساعت 9:2 صبح توسط عابر کوچه های عشق| نظر

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin