بهانه دل
می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش
باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار
چه می شود لحظه ای میهمان دل طوفان زده من باشی؟ بیا و از داغ های نهان در دل برایمان بگو، از تاریخ طوفان زده هستی، از سر بریده ی حق، از غربت و تنهایی آلاله، از یاس کبود واز شاخه طوبی به کدامین آغاز پرکشیدن، از دور در امواج تلاطم پی تو می گردم. اما می آیی؛ می دانم که می آیی، ومن هم در انتظار آن لحظه سبز به همراه گل سرخ و یاس سپید می مانم! ای معشوق زیبای من در دام بلا گرفتار شدم، و سلامی جزگریه و اشکی جز اندوه ندارم. کجاست روزی که چون غزال های شادان جست وخیز داشتم. اکنون کاروان عشق رفته ومن جامانده ام ای آقا ای کریم ای سرور ما درماندگان دستمان خالی و رویمان سیاه است، آن کالای اندک راهم نداریم. اما... نه کالایی هرچند ناقابل و کم بهاءآورده ایم؛ دلی شکسته داریم، نا امیدیم و به امید آمده ایم. آقا جان افسرده ایم و چشم به احسان تو دوخته ایم ادامه دارد..
By Ashoora.ir & Night Skin