پدر... - بهانه دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهانه دل

می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار

به نام خدای مهر

وای مادرم...

مادر خوبی ها... مادر مهربانی ها...

یادت به خیر. یاد دست های پر از محبتی که بر سرم می کشیدی

یاد لبخندهایی که بی منت ارزانی ام می داشتی

یاد نگاه های پر مهر و محبتت بخیر...

خدا بشکند آن دستی را که دست های تو را از من گرفت

خدا بی فروغ کند چشمان شوری که نگاه های معصومانه ات را از من دریغ کرد

خدا گریان کند دل های تیره و تاری که لبخندهای پرمهر مادرانه ات را مبدل به اشک کرد...

نمی دانم گناهت چه بود. یعنی هر چه فکر می کنم گناهی برای تو نمی یابم!

به کدامین جرم چندین ماه تو را در بستر بیماری خانه نشین کردند؟

به کدامین جرم پس از فراق جدمان رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» لحظه لحظه زندگی را برایت توأم با درد کردند؟

مادر!

پس از شهادت جدمان بود که درد مونست شد و رخ از پدر پنهان می کردی...

رخ از پدر...

و اما من،

و اما ما...

چه کودکیم اگر رخت عزای جفا بر شما را فقط ایام شهادتتان بر دلمان کنیم!

چه کودکیم اگر حزن در غصه های شما را فقط روز شهادت تان به دل راه دهیم،

حال آنکه حدود 2 تا 3 ماه تک تک لحظات شما و پدر پر از درد و اندوه بود...

.

.

.

صلی الله علیک یا سیدی یا صاحب الزمان

مولاجانم

تقویم روزگارم با روزگار قلب شما تنظیم است

بهار من هم این روزها بوی فاطمیه گرفته است

مثل بهار شما...



نوشته شده در شنبه 92 فروردین 3ساعت ساعت 8:56 عصر توسط عابر کوچه های عشق| نظر

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Night Skin