بهانه دل
می نویسم بر در و دیوار کویش حال خویش
باشد آن را یار خواند یا کسی گوید به یار
به نام آفریدگار مهر السلام علیک یا سیدی یا صاحب الزمان و رحمه الله و برکاته آقاجانم اجازه! تولدتان مبارک...! این روزها حال و هوای دیگری دارد. حال و هوای عید! بچه های محل با پارچه های رنگارنگ خیمه درست می کنند و دلشان می خواهد به عشق شما کارفرهنگی از جنس خودشان انجام دهند. این طرف و آن طرف همایش گرفته می شود و خیلی ها هم تصمیم می گیرند بار سفر ببندند سمت جایی که بوسه بر قدم های مبارک شما زده است. کم کم دیگر ایستگاه های صلواتی هم به راه می شود و نوای مولودی از آن ها بلند! اما... اما جای شما خالی ست، آنقدر خالی که آدم وسط این همه جشن غصه اش می گیرد و البته کمی هم ترس سراغ آدم می آید! غصه ام می گیرد از اینکه هستید اما، ما از بی لیاقتی مان در فراق تان باید جشن بگیریم و حواسمان هم نیست که شما در غیبت هستید. حواسمان نیست از ظهورتان بی بهره ایم و همه مصائب مان از غیبت شماست. آخ... این جشن ها برای من آقا نمی شود... آری! حواسمان نیست فقط جشن کافی نیست! جشن برای زنده کردن یاد شما خوب است اما مگر فقط ایام نیمه شعبان متعلق به شماست که فقط در این روزها یاد شما می افتیم؟! می ترسم از اینکه مبادا سرگرم شویم، سرگرم چند تا کار سطحی بدون اینکه عمق داشته باشد. بدون اینکه معرفت خودمان و اطرافیان مان را افزایش دهیم. بدون اینکه کمی بیشتر به شما نزدیک شویم، بی اینکه لب رضایت بر لبان شما بنشانیم. راستی! ما چقدر دغدغه داریم شما را راضی کنیم؟! چقدر فکر و ذکرمان این است که هر روز حداقل یک کار صرفا برای رضایت شما انجام دهیم؟! نکند جشن هایمان با گناه آلوده شود؟ نکند موسیقی در این جشن ها استفاده کنیم که نه تنها خوشحال تان نمی کند بلکه اسباب ناراحتی تان را فراهم می کند؟ حرف آخر! و اما رفیق! با توأم مبادا رضایت دل خودمان را بر خشنودی ارباب ترجیح دهیم؟؟؟
By Ashoora.ir & Night Skin